گریه رو نمیشه نوشت. ولی میشه توصیفش کرد. یه حس خفگی مطلق به علاوه ی خلاء ناگهانی ایجاد شده در انتهای گلو که نیاز به هواگیری و فشار از ناحیه چشم ها به سمت کیسه های اشک داره. اینجاست که اشک ها شروع به سرازیر شدن میکنه... ولی نه. گریه این نیست. گریه نتیجه ایجاد خلاء ناگهانی در گلو نیست ، در دله. نیاز به هواگیری نداره باید تخلیه شه. گریه واکنش جالبیه. حس های متفاوتی ایجاد میکنه. یه نوع حس برای خاتمه شاید. خاتمه ی هر چیز که نباید شروع میشده ولی شروع شده. پایان راهی که نباید اومد. ذهنم چقدر خالیه.
تو ای پگاه ارزو، بهانه ی بهاره ها
تویی که پلک میزند بخاطرت ستاره ها
نگر دمی به عمر من، که شد گنه ز پشت هم
و عادت مکررم ، دوباره و دوباره ها "محمد باقر راشدی"
...
نظرات شما عزیزان: